چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است