وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند