پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد