ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست