قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت