دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
ناگاه آمدی و صدایی شنیده شد
در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد