امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود