درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده