قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده