بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود