خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود