بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد