او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد