اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد