ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود