درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن