میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی