مادر

زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینه‌ای دیگر

دوباره داغ به روی داغ، دوباره درد به روی درد
کبوتران بدون بال، کبوتران بدون پر

تمام مرثیه‌ها گفتند: به پای دست تو می‌افتند
که در مقابل چشمانی، عطش گرفته و ناباور

زنی دو بازوی خونین را بلند کرده و می‌گوید
دو دست ماه بنی‌هاشم، فدای زادۀ پیغمبر

زنی چنان که شجاعت را چو شیر داده به فرزندان
به آستان تو آورده، چهار شیر چنان حیدر

چهار شیر که می‌غرّند، چهار شیر که می‌جنگند
چهار شیر که می‌آیند، چهار دسته‌گل پرپر

چهار دسته گل پرپر، چهار آینۀ دیگر
ستاره‌اند؟ نه روشن تر، فرشته‌اند؟ نه، زیباتر

زنی که داغ پسر دارد، دوباره داغ دگر دارد
چقدر خون به جگر دارد، زنی بدون پسر، مادر