ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است