میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی