ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام