خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی