در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد