گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود