بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود