اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
به غیر تو که به تن کردهای تماشا را
ندید چشم کسی ایستاده دریا را