ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...