یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین