ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم