ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود