شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد