چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت