باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود