پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریبوار پیامی به آشنا بنویسم
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست