باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست