دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست