شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم