میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی