ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید