با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش