امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست