وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید