ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام