خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم