داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!