مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد