خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی