میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی