ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟