ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
شاید که به تأثیرِ دعا زنده کنند
در برزخِ این خوف و رجا زنده کنند
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
خیمهها محاصرهست تیغهاست بر گلو
دشنههاست پشتِ سر، نیزههاست پیشِ رو
بر اسب بنشین که گردِ راهت قرق کند باز جادهها را
که با نگاهی بههم بریزی سوارهها را پیادهها را
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خرسند میرسد از راه
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد